طنز نوشته های کوتاه جدید (22)

جوک خنده دار

داشتم از تو هال رد میشدم،بابام گفت بیا تو اتاق کارت دارم
گفتم no pv

.

.

دکترا میگن پام سه ماه تو گچ باشه ،خوب میشه
فقط کتف چپم ی کم اذیتم میکنه…

جوک خنده دار باحال

‏من اگه ماشين بهم بزنه پامم بشکنه

.

.

بابام همچنان معتقده دليلش اين بوده که شبا دير ميخابم

جوک خنده دار کوتاه

‏بعضیا انقدر بیشعورن که بعد از 10 سال بازم سراغ طلبشونو میگیرن!
خب اگه میخواستم بدم که تا حالا داده بودم..
حتما بایس با زور بگم نمیدم ؟!

طنز نوشته های کوتاه جدید و جالب

تابستان خود را چگونه میگذارنید؟
.
.
.
به نام خدا
کنار پریز زیر شارژر

جوک خنده دار

نامگذاری بچه ها داره به سمتی میره که
اگه تو اسم فامیل جلو اشیاء و میوه هم بنویسیشون درست در میاد.

طنز نوشته های کوتاه

داستان کوتاه ترسناک

.

.

.

شرمنده، یه زحمتی برات دارم

جوک خنده دار

یـه بـارم اومـدم واسـه ایـنـکـــه بـگــم مـن خـیـــلـی غـمـگیـن و خـسـتـم آه بـکشـم
.
.
.
آب دهـنـم پــریــد تـو لـوزالـمـعـدم؛
تـا ده روزم داشـتـم ســرفه مـیـکــردم!!!!
اصـلا غــم و غــصـه یـادم رفـــت.‌..‌.

جوک خنده دار جدید

بابام داشت در مورد گندکاری کارمندش صحبت میکرد یکم سکوت کردو گفت؛ پسره‌ی نفهم!

.

.

.

بعد داداشم از اتاق جواب داده بله؟

جوک خنده دار باحال

مادرم به صورت پیش‌فرض روی حالت نگرانه
.

.

.
به این صورت که همیشه اول زنگ می‌زنه پزشک قانونی و بیمارستان‌ها اگر نبودم زنگ می‌زنه به موبایلم

طنز نوشته های کوتاه جدید

یه بار خواستم برم بجنورد اشتباهی بلیط بیرجند رو گرفتم وقتی از اتوبوس پیاده شدم دیدم امدم بروجرد!!!!

مطالب طنز و خنده دار

احساس کمبود محبت می کردم رفتم توی دستمال بتادین ریختم
جلوی مامانم توش سرفه کردم گفتم مامان از دهنم خون اومد

.

.

گفت از بس میشینی پای این اینترنت بی صاحاب
از اون ورم ابجیم داشت بالا و پایین میپرید و میگفت اخ جون اگه بمیره اتاقش واسه من میشه

طنز نوشته های خنده دار

آقا مازراتی داشتن شغله؟!

.

.

.
من یه بار پرسیدم این یارو که فلانی باهاش ازدواج کرده چی‌کاره‌س؟ گفتن مازراتی داره

طنز نوشته های جدید

بچه بیار زحمتشو بکش خرجشو بده بهش شنا و ماشین سواری بیاموز آخرش چیکار می کنه؟
میاد در مورد کولر خاموش کردنت جوک می سازه
.
.
.
از گروه باباها کپی کردم
مث اینکه خیلی دلشون پره

جدید ترین طنز نوشته ها

دیروز ناهار آبگوشت داشتیم سیر نشدم
یه هات‌داگ تو یخچال بود برداشتم اونم خوردم …
از دیروز تو شکمم جدال سنت و مدرنیته در جریانه