اشعار ولادت امام هادی علیه السلام

 مولودی ولادت امام هادی (ع)

دلا در خانه ابن الرّضا، ابن الرّضا را بین

چراغ و چشم زهرا و علیّ مرتضی را بین

ز انوار رخ ابن الرّضا روشن فضا را بین

فروغی دلنشین و دلربا و جانفزا را بین

عروس حضرت زهرا بهار شادی آورده

برای شیعیان امشب امام هادی آورده

دو چشم دل ز هم بگشا که حُسن دادگر بینی

در ابناء بشر آئینه خیر البشر بینی

در آغوش جواد ابن الرّضا قرص قمر بینی

بیا تا نخل سرسبز ولایت را ثمر بینی

دوباره شیعه را از نور حق دل منجلی آمد

که از سوّم محمّد، در جهان چارم ولی بین

همه گیرید جان بر کف رخ جانانه پیدا شد

به گرد شمع رویش یک جهان پروانه پیدا شد

زمین، در سینه خورشید خداوندت مبارک باد

جواد ابن الرّضا میلاد فرزندت مبارک باد

موحّد گشته دل با یاد بسم الله ابرویش

زبور، انجیل، قرآن را بخوان در مُصحف رویش

جواد ابن الرّضا چون شاخه گل می کند بویش

دل پیغمبران یکسر اسیر طُرّه ی مویش

چه خوانم مهر یا مه یا چراغ انجمش خوانم

همان بهتر که خود ابن الرّضای دوّمش خوانم

به سیرت مظهر واجب به صورت صورت امکان

به رخ، “و الشّمس” و مو، “و اللّیل” و دل، “عرش استوی الرّحمان”

فیوضاتش رسد هم بر ملک پیوسته هم انسان

عبارات و کلام روح افزایش اخ القرآن

به بازار ولایت یوسف زهراست این مولود

یم دو گوهر است و دُرّ نُه دریاست این مولود

علی، نام و محمّد، صورت است و بوالحسن کُنیَت

بیانش دُرّ، دلش دریا، کفش باران، دمش رحمت

کلامش نور و مهرش دین و حبّش معنی طاعت

ولیّ خالق منّان امام عالم خلقت

امامت جاودان از او قیامت را امان از او

حقیقت را زبان از او طریقت را نشان از او

به کوی اش بندگی کن خواهی ار عبد خدا گردی

بخوان اوصاف او تا با پیمبر همصدا گردی

مبادا لحظه ای در عمر خود از او جدا گردی

بکوش انسان که در خطَّ تولایش فدا گردی

بقا خواهی فنا در مکتب سرخ ولایت شو

جمال هادی آل محمّد بین، هدایت شو

خرد را آبرو با آبرویش بستگی دارد

وجود عالم هستی به مویش بستگی دارد

حیات جاودان بر آب جویش بستگی دارد

شفای دردها بر خاک کویش بستگی دارد

وجود ما به مهر آن امامی مفتخر گردد

که شیر وحشی از آهو به گردش رام تر گردد

زهی بحری که همچون عسکری در دل گهر دارد

زهی ماهی که از خورشید رویی خوبتر دارد

به پیشانی فروغ حجّت ثانی عشر دارد

به صلب خویش مولانا امام منتظر دارد

سلام ما به ابناء و به آباء گرام او

خوشا آنکس که شد آن هادی عترت امام او

خوشا آنکو کنار تربتش اشک رجا دارد

شرار ناله، سوز سینه، حال التجا دارد

امامی گز نگاهش درد انس و جان دوا گردد

عجب نبود که “میثم” هم از او حاجت روا گردد

به دل حال مناجات و به لب ذکر دعا دارد

خداوندا دلم پیوسته شوق سامرا دارد

شعر به مناسبت ولادت امام هادی (ع)

غنچه ای دیگر عیان شد در گلستان ولا

شد مدینه نور باران و زمین شد با صفا

جشن میلاد نقی آن مظهر پاکی و صدق

هم ولی الله هستی هم امام و مقتدا

کوکب حق و حقیقت سر زند از کوی او

ماه رخشان را سزد در وصف او گوید ثنا      

گاه گاه شادی و جشن و سرور اهل بیت

هم غدیرخم رسد هم زاده شد ابن الرضا

نام نیکویش علی و کنیه اش چون مرتضی

چون یداله دست حق و چون علی مشکل گشا

قلب ما ای حضرت هادی روان شد سوی تو

تا که از لطف عمیم ات قلب ما یابد شفا

شهر بطها یافت دُری دیگر از آل رسول

سایه گستر گشته مهر کودکی نعمت فزا

هم جواد و هم عروس فاطمه شادمان از او

هم برای اهل ایمان گشته میر و رهنما

حوریان پیوسته بر لب نغمه خوان او شدند

جمع گشته گرد مهد هادی نورالهدا

اوست نوری دیگر از دامان زهرای بتول

جد مهدی باشد و بر ما ولی و پیشوا

یادگار جانفزایش شد دعای جامعه

از دعای اوست تا روح دعا دارد صفا

با نگاهی پر شود جام تهی ما دگر

صاحب جود است مردم هادی ابن الرضا

قبر زیبایش بود در بارگاه عسگری

کربلا خواهم ز حق و کاظمین و سامرا

شاعر : جواد کلهر

مولودی ولادت امام هادی ع, اشعاری درمورد ولادت امام هادی

اشعار ولادت امام هادی علیه السلام

خورشيد پر تلألو هفت آسمان شدي

ذي الحجه شهير زمين و زمان شدي

با ( اهدنالصراط ) تو شد راه ، مستقيم

وقتي كه حمد خواندي و تفسير آن شدي

تكثير گشته آيه ي اياك نعبدوا

از آن زمان كه هادي اهل جهان شدي

ابن الجواد ! تا كه گدايت شديم ما

مثل پدر كريم شدي ، مهربان شدي

تا سفره هاي دست كريم تو پهن شد

ما ميهمان شديم ، تو هم ميزبان شدي

امروز بر دريچه قلبم نزول كن

لطفي كن و مرا به غلامي قبول كن

هر وقت شيعه سائل و محتاج مي شود

درياي لطف و جود تو مواج مي شود

دل را به دست غير تو هرگز نمي دهم

از اين قضيه عشق تو انتاج مي شود

پرهاي جبرئيل نگاهم در آتش است

وقتي كه خاك پاي تو معراج مي شود

در امتحان رشته عشق و ولاي تو

هر كس كه زير ده شده اخراج مي شود

تو پادشاه كشور ديني بدون شك

گاها عمامه بر سر تو تاج مي شود

امروز بر دريچه قلبم نزول كن

لطفي كن و مرا به غلامي قبول كن

امروز آمديم كه عيدي به ما دهيد

يك گوشه ، يك كنار به ما نيز جا دهيد

چشمان ما به دست شما خيره گشته اند

تا كه مجوز سفر سامرا دهيد

از اين چل و دو سال فقط لحظه اي بس است

تا با اشاره اي دل ما را جلا دهيد

از التماس پر شده دستان خاليم

وقتش شده كه تكه نان بر گدا دهيد

گفتند كه بلا سبب قرب مي شود

بي زحمت اي طبيب به ما هم بلا دهيد

امروز بر دريچه قلبم نزول كن

لطفي كن و مرا به غلامي قبول كن

شاعر : مسعود یوسف پور