متن زیبا درباره کودکان کار

متن هایی درباره کودکان کار 

متن زیبا درباره کودکان کار

تنها کسی که اگه با یه شاخه گل به خونه بره ، مؤاخذه می شه 

كودك گل فروش سر چهار راهه …

کودکان کار در ایران

در چشم‌هایشان خیره شوی

راز تلخی را می بینی

مدت هاست

بار غم را بسته اند…

حسرت بازی‌های کودکی

در دل‌های کوچکشان

داغ مانده است.

رؤیاهای شیرین

در جور روزگار

خاموش و خالی مانده اند…

بست نشین پیاده روها هستند

فقر و کودکان کار

آنجا که انعکاس نگاه کودکان کار،

از واکس کفش‌هاست!!

گم اند کفش‌های پیاده ای که

برقص سوارگان پیدا می دوند!!

“شرم” میکنم که وزن سیری ام را با ترازوی گرسنه ای بکشم…

 متن هایی درباره کودکان کار 

نردبانی که ،به اندازه دلتنگی من قد بکشد

پشت دیوار کسی یافت نشد!!!!

تکیه بر حسرت خود خواهم زد……….

متن درباره کودکان کار

خدایا کجایی…من از تو فقط یک چیز میخواهم…پیامبری که معجزه اش

خنداندن کودکان خیابانی باشد…!!!

متن های زیبا درباره کودکان کار 

باز باران بی ترانه می خورد بر بام خانه

نرم نرمک می چکد غم از در و دیوار خانه کودکی ده ساله ام من   

 کودک کار و خیابان خسته و زخمی ز باران

وای باران! وای باران!   

باز هم من ماندم و یک دسته گل باز هم من ماندم و یک دست پر!

متن کودکان کار 

«باران عشق» حسرت همه این نداشته هاست. حسرت همه بیقراری‌ها، دلتنگی‌ها و آرزوهای بر باد رفته…

حسرت جهانی که دیگر خاکستری شده و خبری از آن صورتیِ شاد در آن نیست. دنیایی که بچه ها در آن نمی خندند و غمگین‌اند…

«باران عشق» قلبی‌ست که دیگر در سینه هیچکس جا نمی‌شود و آن بالاها می‌تپد. آن بالاها می وزد، می بارد، ضجه می‌زند…

که بچه‌ها را نجات دهید، که فرار کنیم از این خاکستری لعنتی… که دنیا بدون بچه ها و آن نگاه های معصوم، خیلی چیزها کم دارد، نبض‌اش نمی‌زند، نمی‌خندد…

کودکان کار و خیابان 

ورشکست شدن کدامین سرمایه دار، به اندازه بی سرمایه شدن تودردناک است ؟

در شیرینی ات چه ریخته ای که کامها تلخ می شوند ؟؟

متن هایی درباره کودکان کار

از پسرک فقیر پرسیدند :

تا بحال دروغ گفته ای ؟ پسرک گفت :

دروغ هایم زمانی شروع شد که :

موضوع انشایم این بود:

تابستان را چگونه گذرانده اید ؟

جملاتی در وصف کودکان کار 

از خودم بدم آمد ، وقتی که به پسرک گفتم :

کفش هایم را خوب رنگ کن

و او گفت :  خاطرت جمع باشد مثل سرنوشتم برایت سیاه می کنم